Warning: filemtime(): stat failed for /home/geegleir/public_html/index.php in /home/geegleir/public_html/wp-config.php on line 98
دانلود رایگان کتاب معنای زندگی+pdf - گیگل - Geegle

دانلود رایگان کتاب معنای زندگی+pdf

فهرست مطالب

معرفی کتاب معنای زندگی

کتاب معنای زندگی به قلم آلن دوباتن، طیف گسترده‌ای از موضوعات گوناگون از جمله عشق، خانواده، طبیعت و… را مورد مطالعه قرار داده و سپس به شما می‌آموزد که چگونه می‌توانید معنای بیش‌تری به فعالیت‌هایتان بدهید.

تعداد اندکی از انسان‌ها آماده‌ی جست ‌و جو برای یافتن معنای زندگی هستند و چنین راهی را در پیش گرفته‌اند. به عبارت بهتر تمام انسان‌ها چنین بلند پروازی‌هایی ندارند. زندگی‌های معنادار مختص افراد خارق‌العاده است: قدیسان، هنرمندان، دانشمندان، عالمان، پزشکان، فعالان سیاسی‌اجتماعی، کاشفان، رهبران و…

حقیقت این است که موضوع کشف معنای زندگی (The Meaning of Life) به تمام انسان‌ها ارتباط دارد. همه‌ی شما باید در خصوص آن تحقیق کرده و بتوانید زندگی معنادار را شرح دهید. هیچ‌چیز ناخوشایندی در باب این موضوع نباید حل نشده باقی بماند. زندگی معنادار از نظر ساختار ممکن است فردی، مفید، جذاب و آشنا باشد. این کتاب راهنمایی با این هدف است.

زندگی معنادار به زندگی شاد نزدیک است، اما در موارد مهمی با آن تفاوت دارد. برخی از اجزای زندگی معنادار عبارت‌اند از:

– فعالیت‌های معنادار لزوماً همان‌هایی نیستند که اغلب انجام می‌دهید، بلکه کارهایی‌اند که ارزش بسیاری برای‌شان قائلید و با شدت بیش‌تری دل‌تنگ‌شان می‌شوید.

– زندگی معنادار به برخی توانایی‌های متعالی شما وابسته است و از آن‌ها بهره می‌برد؛ مثلاً توانایی‌هایی که به مهرورزی، مراقبت، ارتباط، درک خود، همدردی، هوش و خلاقیت مربوط می‌شود.

– زندگی معنادار در دراز مدت دیده می‌شود. پروژه‌ها، روابط، علایق و تعهدها همه با هم رشد می‌کنند. فعالیت‌های معنادار از خود اثری به جا می‌گذارند، حتی اگر احساساتی که شما را به‌ سمت آن‌ها سوق داده‌اند از بین رفته باشند.

– هدف از زندگی معنادار لزوماً رسیدن به رضایت همیشگی نیست. ممکن است در زندگی معناداری به سر ببرید، اما اغلب روحیه‌ی بدی داشته باشید؛ درست همان‌طور که ممکن است دائماً تفریحات ظاهری‌ داشته باشید، اما بیش‌ترِ زندگی‌تان بی‌معنی باشد.

کتاب معنای زندگی به مطالعه‌ی مجموعه‌ای از انتخاب‌ها می‌پردازد که نشان می‌دهد معنای زندگی در هر کسی ممکن است متفاوت باشد. در واقع مطالبی که در این کتاب مورد بحث فرار گرفته است، حول محور هشت فعالیت عمده‌ی معنادار قرار دارند: عشق، خانواده، کار، دوستی، فرهنگ، سیاست، طبیعت و فلسفه.

اکثر این مباحث به‌ خوبی شناخته شده‌اند و در این کتاب قرار نیست معنای کاملاً تازه‌ای برای زندگی ارائه شود بلکه گزینه‌های آشنا را یادآوری کرده و آن‌ها را شرح می‌دهد. این گزینه‌ها باید جهت‌ دهنده باشند و شما را در پیدا کردن گزینه‌ی دلخواه‌تان یاری دهند.

افزودن معنای زندگی نیازی به اقدامات بیرونی اساسی ندارد. آلن دوباتن (Alain de Botton) در این کتاب به شما نشان می‌دهد که زندگی‌تان همین حالا هم قطعاً جنبه‌های معنادار زیادی دارد، اما شما به‌ درستی آن‌ها را ارج نمی‌نهید، درک نمی‌کنید، یا قدرشان را نمی‌دانید. وقت آن رسیده است که جست ‌و جوی معنای زندگی را از امری غیر ممکن و بغرنج، به چیزی تبدیل کنید که همه‌ی شما آن ‌را بفهمید، آن ‌را هدف خودتان قرار دهید و در آن موفق شوید.

مدرسه‌ی زندگی مؤسسه‌ای جهانی است که با تلاش آلن دوباتن تاسیس شد و هدف او یاری رساندن به مردمی بود که می‌خواستند به زندگی رضایت‌بخش‌تر دست پیدا کنند. این مدرسه در سال 2008 میلادی تأسیس شد. آثار منتشر شده در این مدرسه‌ به شما کمک می‌کند تا درک بهتری از خود داشته باشید و روابط، شغل و زندگی اجتماعی‌تان را بهبود ببخشید.

در بخشی از کتاب معنای زندگی می‌خوانیم:

بعضی از ما این نیاز قدرتمند را در خودمان حس می‌کنیم که بیش‌تر از آن‌چه معمولاً مجاز است یا عادی تلقی می‌شود، بیرون برویم و فکر کنیم. این فکر کردن ممکن است پرمعناترین کاری به‌ نظر برسد که انجام می‌دهیم. پس از مدت زیادی همراهی دیگران، نیاز داریم با ذهن خودمان تنها باشیم.

تجربه‌ی ناپخته درهم‌ شکننده، نفوذناپذیر، درهم‌ و‌ برهم، گمراه‌ کننده یا هیجان‌انگیز‌ است و ما به‌ طور منظم دور از حواس‌پرتی‌ها، به آن نظم می‌دهیم. تا دیر وقت بیدار می‌مانیم، در حمام فکر می‌کنیم، صبح زود بیدار می‌شویم، افکارمان را روی کاغذ می‌آوریم، قدم می‌زنیم، و با در دست‌ گرفتن عواطف و با جادوی تبدیل احساسات به ایده‌ها، احساس سبکی و تازگی می‌کنیم. به‌ سمت فلسفه کشیده می‌شویم و تلویحاً با سقراط موافقت می‌کنیم که معتقد بود زندگیِ تحلیل نشده ارزشی ندارد، یا لااقل مایه‌ی عذاب است.

باید تکانی به خودمان بدهیم و فکر کنیم؛ چون در روزهای خاصی ناراحتیم، اما نمی‌توانیم دلیل این غمی را که در ذهن‌مان پرسه می‌زند، درست جایی که خودآگاه‌مان به آن دسترسی ندارد، شناسایی کنیم. هرچه بیش‌تر ناراحتی را نادیده بگیریم، بیش‌تر همه‌ی چیزهایی را که با آن‌ها سر و کار داریم، به رنگ خود درمی‌آورد. تجربه‌ی ما دیگر مزه‌ای ندارد. غباری بر هوشیاری‌مان سایه می‌افکند، یا این‌که به‌ شکل گیج‌ کننده‌ای عصبی می‌شویم.

افکارمان آرام نمی‌گیرند. سعی می‌کنیم با فرار‌ کردن از خودمان و پناه‌ بردن به تلفن و بازی آرامش پیدا کنیم. پلک‌مان می‌پرد. پوست سفت‌ شده‌ی انگشت‌مان را گاز می‌گیریم. ذهن‌مان می‌داند موضوعاتی هست که باید بر آن‌ها تمرکز کند، اما این موضوعات از فهمیده‌ شدن فراری‌اند و موجی از اضطراب را در میان افکارمان پخش می‌کنند. ممکن است احساس بدخلقی کنیم، از کوره در برویم و ناگهان به هم بریزیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *