دانلود رایگان کتاب فکر می کنی کی هستی؟+pdf

فهرست مطالب

معرفی کتاب فکر می‌کنی کی هستی؟

کتاب فکر می‌کنی کی هستی؟ نوشته‌ی کیت لیون، داستان زندگی اساتید موفقی را به تصویر کشیده که برای اهدافشان زندگی می‌کنند. این اثر به شما انگیزه می‌دهد تا به تمامی آن‌ چه در توان دارید دست یابید.

قصد کیت لیون (keith leon) این است که تاثیر عمیق و مثبتی روی زندگی همه‌ی افراد و همه‌ی کسانی‌ که بر سر راهش قرار می‌گیرند، بگذارد. کیت فردی است که اهداف خود را زندگی می‌کند، وی این کار را از طریق کلام، تدریس، مرّبی‌گری و نگارش قدرتمند خود انجام می‌دهد. شاید مهم‌تر از همه این باشد که او خود گواه زنده‌ای است از اصول موفقیت در روابط، که به همراه همسرش مائورا آن ‌را تدریس می‌کند.

حتما شما هم از خواندن کتاب فکر می‌کنی کی هستی؟ (who do you think discover the purpose of your life) لذت خواهید برد و نکات عملی را به شما می‌آموزد که بفهمید چگونه موفق شوید. در کارگاه‌های آموزشی، سمینارها، دوره‌های آموزشی و مرّبی‌گری، بیش از یک میلیون آدم حضور دارند که همه‌ی آن‌ها دارای هدف خاصی در زندگی هستند. چنانچه هدف وجودی‌تان هنوز بر شما آشکار نگردیده است، این کتاب به شما کمک خواهد کرد که آن را بیابید.

کیت لیون در مقدمه کتاب بیان می‌کند:

نحوه‌ی به وجود آمدن این کتاب، خود معجزه‌ای بود. من و همسرم مائورا تازه بزرگ‌ترین شکست کاری زندگی خود را پشت سر می‌گذاشتیم. مائورا تصمیم گرفته بود که دوره‌ی عزاداری‌اش را تکمیل کند و من خود را بر سر دوراهی می‌یافتم: آیا باید در این منجلاب غوطه‌ور شوم یا خود را از آن بیرون بکشم؟ تصمیم گرفتم دوّمی را انتخاب کنم و به سرعت هرچه تمام‌تر از شکستی که برایم پیش آمده بود، گذر کنم.

روزی رو به همسرم کردم و گفتم: «عنوان بهترین کتابی که در عمرم می‌توانم بشنوم را بگو، الان به تنها چیزی که نیاز دارم یک عنوان خوب برای یک کتاب است.»

فکر کردن او در این مورد تنها یک دقیقه و نیم طول کشید. به من نگاهی کرد و گفت: «فکر می‌کنی کی هستی؟»

حسابی هیجان‌زده شده ‌بودم. فکر کردم که این بهترین عنوانی است که برای یک کتاب می‌توان یافت. از مائورا پرسیدم: «موضوعش باید درباره‌ی چه باشد؟»

ما کمی تبادل نظر کردیم و یک یا دو ایده به نظرمان رسید. ابتدا فکر کردیم که مضمون کتاب باید مصاحبه با افرادی باشد که از ورطه‌ی فقر کامل به ثروت بیکران رسیده‌اند، کتابی که سراسر آن در مورد موفقیت باشد و این‌که افراد موفق چگونه فکر می‌کنند و عمل می‌کنند. با یکی از معلّمان کتاب راز تماس گرفته و از وی درخواست ملاقات نمودم. او موافقت نمود و ما تاریخی را برای این قرار تعیین نمودیم. سپس به همسرم گفتم که قرار کاری داریم و باید پیش‌نویسی برای کتاب تهیه کنیم.

جملات برگزیده‌ی کتاب فکر می‌کنی کی هستی؟:

– باور نمی‌کردم که قادر باشم خود را تغییر دهم، اما هرچه او بیش‌تر با من صحبت کرد، بیش‌تر باور کردم که او باور دارد که من می‌توانم تغییر کنم، و من باور او نسبت به خودم را شدیداً باور نمودم.
– این ضرب‌المثل را حتماً شنیده‌اید که می‌گوید: اگر قصد خنداندن خدا را دارید، از نقشه‌های خود برایش بگویید.
– معتقدم که بالاترین هدف زندگی من این است که تغییر مثبتی در زندگی دیگران ایجاد کنم.
– تنها صدایی را که باید به آن گوش فرا سپرد، ندایی است که از درون‌تان به گوش می‌رسد.
– یک مربی پیدا کنید و هر آن‌چه به شما گفت را انجام دهید.
– در دنیا کاری وجود ندارد که ما قادر به انجامش نباشیم… مگر کارهایی که خودمان نخواهیم انجام دهیم.
– شما پاسخ را در اعماق وجود خود دارید، لکن گاهی وجود یک مرّبی یا معلم لازم است که به شما کمک کند که آن پاسخ را بیرون بکشید.

در بخشی از کتاب فکر می‌کنی کی هستی؟ می‌خوانیم:

اوایل واقعاً متوجه نبودم که زندگی من یک هدف والاتر دارد. فکر می‌کردم مانند خیلی‌های دیگر هستم. درگیر این بودم که چگونه در زندگی پیش‌رفت کنم، و برای دِیو آندرسون زندگی می‌کردم. می‌خواستم بفهمم چگونه می‌توانم از زندگی چیزهای بیش‌تری به‌دست آورم و چگونه می‌توانم خود را خشنود کنم. بسیاری از سال‌های اولیه‌ی عمرم را در این راه صرف کردم. می‌توانم سخت کار کنم تا به جایی که می‌خواهم برسم، و زمانی‌ که دیگر قادر به پیش‌رفت نیستم، کاملاً از پای درآیم. مانند بسیاری از شخصیت‌های بزرگ، قادر باشم دوباره روی پای خود بایستم، بازی را از سر بگیرم؛ سخت کار کنم، به شدّت جان بکنم، تا جایی که دیگر قادر به پیش‌روی نباشم و از پا دربیایم، و دوباره از اول.

فکر می‌کنم وقتی کسی به دنبال ارضای نفس خود باشد، خیلی سریع راه خود را گم می‌کند و به مصرف الکل و مواد روی می‌آورد. حداقل برای من که اینگونه بود. انسان‌ها از روش‌های فراوان و مختلفی برای خوش‌حال نمودن خود استفاده می‌کنند. گویی در انتظار یک لحظه‌ی جادویی به سر می‌برند. وقتی آن اولین نشئگی را تجربه کنید، واقعاًً حس می‌کنید یک چیز عجیب پیدا کرده‌اید. اما مانند سایر مواد اعتیادآور، وقتی دوباره به سراغش می‌روید دیگر به آن سرمستی دفعه‌ی اول نخواهید رسید. بنابراین سعی می‌کنید کمی بیش‌تر بنوشید یا کمی بیش‌تر مواد مصرف کنید، و برای رسیدن به همان سطح رضایت، دائم به دنبالش می‌روید، همان نشئگی باور نکردنی، همان لحظه‌ی جادویی نادر و دست نیافتنی که اولین بار تجربه کردید.

وقتی به این نقطه رسیدم، شروع به غرق شدن نمودم. لحظه‌ای که شخصاً شکست را تجربه کردم، مانند بسیاری از افراد، شروع به شماتت وضع اقتصادی و دیگران نمودم. همیشه بهانه‌ای داشتم که چرا نتوانسته‌ام از پس مشکلات برآیم، یا چرا هرگز نمی‌توانم رویاهایم را تحقق بخشم. همه‌ی این بلاها را خودم بر سر خودم می‌آوردم، اما به جای آن‌که مسئولیت اعمالم را بپذیرم، مدام افراد یا اتفاقات دیگر را مقصر می‌دانستم. متوجه این موضوع نمی‌شدم که فقط دِیو آندرسون نیست که اهمیت دارد؛ خیلی‌های دیگر در اطرافم بودند که به واسطه‌ی رفتار من داشتند عذاب می‌کشیدند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *