معرفی کتاب علوم اعصاب شناختی ذهن

فهرست مطالب

معرفی کتاب علوم اعصاب شناختی ذهن

کتاب علوم اعصاب شناختی ذهن، شرح حال خاطرات دانشجویان و اساتیدی است که با استاد علوم اعصاب شناختی مایکل اس. گازانیکا کار کرده‌اند و دانشجوی او بوده‌اند. این اثر برای دانشجویان رشته روان‌شناسی پایه و کسانی که به حوزه نوروپسیکولوژی علاقه‌مند هستند، مفید است.

مایکل اس. گازانیکا متولد 12 سپتامبر، 1939 است. او استاد روان‌شناسی در دانشگاه کالیفرنیا، سانتا باربارا و مدیر گروه مرکز مطالعات ذهن می‌باشد. او یکی از پژوهشگران برجسته در حوزۀ علوم اعصاب شناختی است. در سال 1964، موفق به اخذ مدرک دکتری در سایکوبیولوژی از انستیتو تکنولوژی کالیفرنیا شده است، جایی که تحت راهنمایی راجر اسپری کار می‌کرد. او کار خود را با مغز دوپاره شروع و بعد دست به مطالعات مهمی در خصوص جانبی شدن مغز و چگونگی ارتباط نیمکره‌های مغزی با هم زد. همچنین مایکل اس. گازانیکا کتاب‌هایی همچون مغز اجتماعی، موضوع ذهن، ماهیّت ذهن، مغز اخلاقی را تألیف کرده است.

کتاب علوم اعصاب شناختی ذهن (The cognitive neuroscience of mind) بر آن است تا برخی از کلمات و مطالب مهم را همراه با همکاری بسیاری دیگر از دانشمندانی که به مایک نزدیک بودند ارائه بدهد. این تنها بخشی از آن‌ همه مطالبی است که می‌تواند به‌ افتخار مایک بیان شده باشد.

در این کتاب درباره دامنه وسیعی از موضوعات سازمان یافته، چهار عنوان را که هر یک با نام کتاب‌های مایک رابطه دارند خواهید خواند و آن‌ها به خود نویسندگان سپرده شده تا روی سبک فصل و سهم نسبی گزارش شخصی در مقابل داستان علمی تصمیم گیری کنند.

قسمت اول؛ مغز دونیم شده؛ نشانه آغاز کار مایک و شامل همکاری با مقاله‌های نیمکره‌ای از طرف همکاران و دانش‌آموختگان و ایام گازانیکا در کال تیک «جیووانی برلوچی، میشل گلیکستاین، استیون هیلیارد»، مرکز پزشکی کورنل «استیو کاسلین، کتی باینس» و دارتموث «مارگارت فانل» است. قسمت دوم، ذهنِ یکپارچه با داستانی در مورد کشف ذهن یکپارچه مایک آغاز می‌شود که توسط لِدو از شاگردان مایک در دانشگاه ایالات نیویورک در استون برک نوشته‌ شده است. موضوع یکپارچگی با برتری توسط دو همکار دیگر در این بخش توسط آلن کینگ استون، کسی که با مایک و مایکل میلر که در اصل در دارتموت و از سال 2006 یکی از همکاران مایک در دانشگاه کالیفرنیا، سانتا باربارا بود، ادامه می‌یابد.

در بخشی از کتاب علوم اعصاب شناختی ذهن می‌خوانیم:

سر و کار داشتن من با مایکل گازانیگا و علم عصب پایه شناختی به زمان دانشجویی سال سوم من در کال تیچ برمی‌گردد یعنی زمانی که واحد درسی روان‌شناسی زیستی (سایکوبیولوژی) را برداشتم که توسط پرفسور راجر اسپری تدریس می‌شد. در آن روزها (1963-1964) روان‌شناسی زیستی اصطلاحی بود که برای مطالعۀ‌ روابط ذهن – مغز به کار می‌رفت، رشته‌ای که ما آن را به عنوان علم عصب پایه شناختی می‌شناسیم. بعد از اتمام دوره، دکتر اسپری به اندازۀ کافی لطف و محبت داشت و به ما این اجازه را داد تا این دورۀ‌ ساده و مبتنی بر بیماری را در آزمایشگاه روان‌شناسی زیستی او که در آن اکتشافات اساسی زیادی دربارۀ پایه‌های عصبی شناخت و هوشیاری به عمل آمده بود را به پایان برسانیم. می‌توانم بگویم که این‌ یک تجربۀ‌ بسیار حیاتی دگرگون کننده و تأثیرگذار بود.

در آزمایشگاه اسپری در آن زمان، دو دانشجوی بسیار با استعداد فارغ‌التحصیل شده به نام‌های مایکل گازانیگا و چاگ هامیلتون حضور داشتند که اولین مربی‌های من در روان‌شناسی زیستی شدند. مایکل با دکتر اسپری و دکتر جوزف بوژن مطالعات نوروپسیکولوژی بر روی بیمارانی انجام می‌دادند که تحت قطع رابط (برداشتن بافت عصبی رابط) مغزی برای درمان صرع شدید قرار داشتند و چاک مطالعات پایه‌ای بر کارکردهای جسم پینه‌ای در نخستی‌های غیرانسانی انجام می‌داد. چاک و مایکل با روش‌های شناختی مکملی که داشتند یک گروه ماهری را تشکیل داده بودند. مایکل ابتکار خلاق و پویایی داشت که انگاره‌های برجسته‌ای را تولید می‌کرد. از طرف دیگر، چاک دوراندیش، منطقی و تحلیلی‌تر بود و مانع بیشتر پیشنهاد‌های عجیب ‌و غریب مایکل می‌شد. من اشتیاق زیادی به مکالمات آنان داشتم و همین مکالمات بخش اساسی آموزش اولیه من را شکل دادند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *