دانلود کتاب صوتی خواب گل سرخ+pdf

فهرست مطالب

معرفی کتاب صوتی خواب گل سرخ

کتاب خواب گل سرخ نوشته چیستا یثربی، روایتگر داستان زندگی آدم‌های معمولی است، درست همان افرادی که در طول روز در کوچه و خیابان با آن‌ها مواجه می‌شوید.

تمامی انسان‌ها می‌خواهند از غار تنهایی‌شان بیرون بیایند و با دیگران معاشرت کنند و به این ترتیب انسان‌های دیگر را نیز از تنهایی دربیاورند. آدمی ذاتاً می‌خواهد که دوست بدارد و دوست داشته شود. اما ممکن است این کار به خصوص در دنیایی که در آن زندگی می‌کنیم گاهی سخت به نظر برسد؛ دنیایی که تمام روابط، مناسبات و همه چیز در آن به صورت مجازی درآمده است.

با چیستا یثربی بیشتر آشنا شویم:

چیستا یثربی نویسنده و روان‌شناس در 27 مهر سال 1347 در تهران به دنیا آمد. او در دبیرستان شاگرد اول دیپلم تجربی شد و رتبه 5 کنکور سراسری را به دست آورد، از دانشگاه الزهرا فوق لیسانس روانشناسی گرفت و برای دکترا به تورنتوی کانادا رفت و هم‌اکنون به کار تدریس مشغول است.

یثربی از سال 1368 وارد عرصه تئاتر شد و بیش از 20 نمایشنامه نوشته و نمایش‌هایی از جمله سرخ سوزان، چنگیزخان، میرزاده عشقی، یک شب دیگر هم بمان سیلویا و … را کارگردانی کرده است. او فیلم‌نامه‌های زیادی از جمله «دعوت» ساخته ابراهیم حاتمی‌کیا را نگاشته است.

شنیدن کتاب صوتی خواب گل سرخ به چه کسانی پیشنهاد می‌شود؟

اگر به رمان‌های ایرانی علاقه‌مندید و آثار دیگر چیستا یثربی را خوانده و دوست داشته‌اید، از شنیدن این کتاب نیز لذت خواهید برد.

در بخشی از کتاب صوتی خواب گل سرخ می‌شنویم:

ساعت‌ها بود که در ماشین بودیم. یک جا محسن توقف کرد و دو ساندویچ و دو نوشابه گرفت. من نخوردم، دلم درد می‌کرد. سایه‌هایی از ذهنم می‌گذشتند، تا می‌خواستم بگیرمشان مثل پروانه پر می‌کشیدند.

محسن گفت: «یه کم بخواب.»

گفتم: «وقتی بیدار می‌شم هیچ خوابی یادم نمیاد. تو اون مرد رو خوب می‌شناسی. درسته؟ گفتی والیبالیست بوده. بعد یه بیماری عجیب تو سفر می‌گیره، فلج می‌شه و بعد می‌ره کما. از وقتی هم از کما برگشته، هنوز با مریم مراسمی نگرفتن. فقط صیغه عقد رو براشون خوندن. خب چرا؟ الان که منع شرعی ندارن. چرا اسم مریم رو تو شناسنامه‌اش نیاورده؟ مگه عاشقش نبوده از بچگیش؟»

محسن گفت: «هیچ‌کس نمی‌دونه ولی بعضی وقتا آدما عوض می‌شن. زخم‌ها، خاطرات، بیماری‌ها خیلی وقتا آدمو عوض می‌کنه. مثل اینکه آدم یه دفعه چشمشو باز کنه و ببینه این اون چیزی نیست که می‌خواد.»

گفتم: «تو تا حالا این طوری شدی؟»

گفت: «آره. من از وقتی تو رو شناختم، فهمیدم زندگی بدون تو اون چیزی نیست که بخوام ادامه بدم. یا تو یا هیچ‌کس. قبلش آدم بی‌خیالی بودم. اصلاً به عشق اعتقاد نداشتم.»

گفتم: «خب اگه عاشق منی، کاری کن که منم عشق رو به یاد بیارم. این دکترا که کاری نمی‌کنن. هی می‌گن زمان زمان. اگه زمان گذشت و یادم نیومد چی؟ اگه چهل ساله شدم و یادم نیومد. نه این نوع زندگی حق من نیست.»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *