معرفی کتاب به هرچی فکر میکنی به برعکسش هم فکرکن

فهرست مطالب

معرفی کتاب به هر چی فکر می‌کنی به برعکسش هم فکر کن

کتاب به هر چی فکر می‌کنی به برعکسش هم فکر کن نوشته‌ی پل آردن، به بررسی فواید تصمیم‌های بدون اشتباه در زندگی می‌پردازد و تهاجمی جسورانه به طریقه‌ی نگرش ما به کارها و دنیایمان است.

به هر چی فکر می‌کنی، به برعکسش هم فکر کن (Whatever you think think the opposite)، شما را وادار می‌کند به همه چیز دوباره فکر کنید و به شما اعتماد و شهامت می‌دهد تا دست به ریسک‌های بزرگتری بزنید و بیشتر از آنچه فکر می‌کنید از کارتان لذت ببرید. هم‌چنین به شما می‌آموزد که چگونه خطر کردن موجب امنیت‌تان در زندگی می‌شود و چرا نابخردانه بودن بهتر از خردمندی است.

آیا هرگز به قدرت خارق‌العاده‌ی تصمیم‌گیری‌های غلط، غیرمنطقی بودن و پذیرش ریسک‌های خطرناک و غیرقابل توصیه فکر کرده‌اید؟ آیا هرگز به ذهن‌تان خطور کرده که هیچ‌چیز خطرناک‌تر از انتخاب راهی مطمئن نیست و یا این که مسیری مستقیم ممکن است منجر به پرت شدن شما به پایین صخره‌ای شود؟

پل آردن (Paul Arden) در زمینه‌ی قدرت دیدگاه‌های افراطی، متخصصی کار کشته است. او در کتاب خود به جای توصیه‌های خسته کننده‌ی همیشگی، از طعنه‌های جسورانه، کلمات قصار و گفته‌های خلاف معمولی استفاده کرده که همه در جهت اصلاح آنچه ما طبق عادت آن را عقل و شعور سلیم می‌نامیم به کار گرفته شده است.

اعم از این که یک فروشنده باشید یا یک مدیر یا خریدار، آردن با پیشنهاد اصول غیرمتعارف، حکایات میخکوب کننده، عکس‌های عالی و نقل قول‌هایی استثنایی از هنرمندان، دانشمندان و فلاسفه، به شما الهام می‌بخشد. نخست وزیر سابق انگلستان، گوردون براون در مورد این اثر می‌گوید: اگر ده سال پیش این کتاب را خوانده بودم، اکنون نخست وزیر بودم.

در بخشی از کتاب به هر چی فکر می‌کنی به برعکسش هم فکر کن می‌خوانیم:

فرد محافظه‌کار و دنباله‌رو در اوایل جوانی به سرعت پیشرفت می‌کند؛ ذهن باز، خوش‌اخلاقی و خوش‌قیافه بودن هم به این پیشرفت کمک می‌کند.
مافوق‌های او با رضایت خاطر به او ارتقای مقام می‌دهند، چون بازتاب خوبی بر روی خودشان دارد.
مسئولیت‌هایی به او واگذار می‌شود که نباید آن‌ها را شوخی بگیرد.
به هر حال او حالا دیگر یک مدیر است، گرچه یک مدیر جزء.
حقوقش به تناسب مقامش افزایش پیدا می‌کند، نه به تناسب توانایی‌اش، و به سطح هیئت مدیره می‌رسد.
حالا وقت آن رسیده که یک قائم‌مقام یا یک معاون برای او انتخاب کنند. مرد مورد نظر ما رفیق خوبی برای شرکت است، ولی کمی کسل‌ کننده است. ابتکار و خلاقیت ندارد: کاری برای بالا بردن وجهه‌ی شرکت انجام نمی‌دهد.
مرد جوان بسیار خوبی در بخش او هست که یک سوم او حقوق می‌گیرد و با کارمندان جوان‌تر هم رابطه‌ی بهتری دارد.
مرد مورد نظر در چهل سالگی کنار گذاشته می‌شود و در چهل و هفت سالگی از رده خارج می‌شود.
او به بالای نردبان نرسید، افتاد و دیگر راهی برای دوباره بالا رفتن از آن نیست.
او کار نادرستی انجام نداده و با این حال کار او دیگر تمام شده است.
مشکل همین‌جاست.
او هیچ کار غلطی نکرده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *